loading...

آئین مستان

,متن مداحی شهادت حضرت فاطمه,مداحی شهادت حضرت فاطمه,متن نوحه شهادت حضرت فاطمه,نوحه شهادت حضرت فاطمه,متن روضه حضرت فاطمه,روضه حضرت فاطمه,متن مداحی حضرت فاطمه,مداح

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2147 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1708 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1245 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 679 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 621 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 586 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3480 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6680 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2827 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3744 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3226 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3549 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4124 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3652 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7232 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4938 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5878 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4356 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5524 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4166 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1183 زمان : نظرات (0)

مثِ یه ابر بهاری ، می‌بینم که بی‌قراری

میدونی با گوشه‌گیریت ، چی به روزِ من میاری

با حرفایِ جداییمون اینقدر قرارمو نبر

پاشو علمدارِ علی که بی‌تو میشم بی‌سپر

من که ازت نمیگیرم از محسنم دیگه خبر

توأم دیگه اینقده زُل نزن به این دیوار و در

هر لحظه تو یادمه ، اون لحظه که فاطمه

ریختن رویِ در همه ، وای وای وای ..

تا رو سرت در شکست ، با یه لگد پَر شکست

دیدی که حیدر شکست ، وای وای وای ..

صبر و قرارم .. بمون کنارم

اینا که قبرت رو کندن ، به حالِ حیدر میخندن

خودت که دیدی عزیزم ، در روی حیدر می‌بندن

اون پهلوونی که در خیبرُ کَند یادت میاد؟

ببین داره میلرزه زانوهاش ازت یاری میخواد

منو ببخش فاطمه جون آزردمت خیلی زیاد

حرفی بزن به حیدرت، تو رو به جون بچه‌هات

تو بری بی‌یار میشم ، اینجا گرفتار میشم

بعدت عزادار میشم ، وای وای وای ..

میگذره حیدر روزاش ، با قنفذ و خنده‌هاش

مغیره و طعنه‌هاش ، وای وای وای ..

صبر و قرارم .. بمون کنارم

صورت ماهت کبوده ، برا حیدر بی‌تو زوده

بمون ماهِ آسمونم ، قرارمون این نبوده

از زینبم شنیدم اون حرفایی که به من زدی

سفارشا رو کردی‌ و حرف از چندتا کفن زدی

چطوری حرف از رفتنِ من و گلم حسن زدی؟

حرف از حسین‌ و رفتن‌ و دادن پیراهن زدی؟

بی‌تابه زینب شبا ، از همین الآن برا

غصه‌هایِ کربلا ، وای وای وای ..

گفتی میره اسارت ، سهمش میشه حقارت

خیمه میره به غارت ، وای وای وای ..

گفتی میبینه آزار ، میبرنش تو بازار

جلویِ چشم اغیار ، وای وای وای ..

گفتی میبندن آب‌ُ ، گفتی غم رباب‌ُ

ماجرایِ شرابُ ، وای وای وای ..

صبر و قرارم .. بمون کنارم

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 845 زمان : نظرات (0)

اگر دشمن کند نقشِ زمینم

رسد ظلم از یسار و از یمینم

به قرآن تا نفس دارم به سینه

طرفدارِ امیرالمؤمنینم

اگر چه کس نکرد از من حمایت

حمایت از علی دِینْ است و دینم

شود قربان یک مویِ امامم

هزاران بار طفل نازنینم

نگاهم را بگیر ای ابرِ سیلی

که مظلومیِ حیدر را نبینم

همه دشمن ، نه یاری نه معینی

فقط دیوار شد یار و معینم

تنم مجروح شد از تازیانه

بزن قنفذ بزن قنفذ من اینم

الهی بشکند دستت مغیره

بزن من دُختِ خَتم المرسلینم

دید دارن آقا رو میبرن .. کمربند علی رو گرفت ، چهل نفر یه طرف .. خانم یه طرف .. هر کاری کردن دیدن دست از مولا بر نمیداره با تازیانه .... (بریم کربلا ؟..) هرکاری کردن دخترشم از امامش جدا نشد .. تو گودال چهل نفر با تازیانه ...

عباشُ انداخت رو فاطمه .. این عبا خیلی کار کرده ، یه بار اهل بیت زیرِش نشستن داستانِ حدیثِ شریفِ کسا رو شنیدید .. عبا ارثِ پیغمبرِ ؛ حتماً همون عبا بوده که امام رضا رو سرش کشید از کاخِ مامونِ ملعون به سمتِ خانه آمد .. حتماً همون عبا بود که ابی عبدالله رو صورتِ علی اصغر کشید .. اما همین عبا رو مثلِ علی از شانه برداشت حسین ، رو علی اکبر ننداحت ، کنارِ علی اکبرش پهن کرد بدنُ تو عبا جمع کرد ..

 حسین ...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 977 زمان : نظرات (0)

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ اولادِهِ الْمَعصومین

چنان که دستِ گدایی شبانه میلرزد

دلم برایِ تو ، ای بی نشانه میلرزد

هنوز کوچه به کوچه،حکایت از مردی ست

که دستِ بستۀ او عاشقانه میلرزد

علیِ مظلوم .. آخه :

آنچه بیدادِ خزان با یاس کرد

دردِ آن را باغبان احساس کرد

تا قیامت نه پس از واقعۀ محشر هم

نالۀ یا اَبَتایَت نرود از یادم ..

الحمدالله همه اهلِ روضه اید این تذکرُ برا خودم میگم امام صادق علیه السلام فرمود کور باشه چشمی که برا مادرِ ما گریه نکنه .. نور از اون چشم بره که برا مادرِ ما اشک نریزه .. آخه مادرِ ما هجده سالش بوده .. مادرِ ما تو خونه بچه هایِ قد و نیم قد داشت .. آی مادر ..

هنوز کوچه به کوچه،حکایت از مردی ست

که دستِ بستۀ او عاشقانه میلرزد

چه رفته است به دیوار و در که تا امروز

به نام تو ، در و دیوارِ خانه میلرزد ..

قربونِ زبون گرفتنتون .. عوضِ اون نامرد مردمی که درِ این خونه رو نزدن ، یه بار عیادت نیامدن حالِ دخترِ پیغمبرُ بپرسن ..

کسی از آشنایان هم به دیدارش نمی آید

یه زمانی یه مادری از دنیا میره حالا سن و سالی داره بچه هاش بزرگ شدن خیلی راحت ترِ .. داغِ مادر همیشه سخته ها ولی این راحت ترِ ، مادر بچه هاشُ از آب و گل دراومدن . وقتی از دنیا میره ، عروس ها دامادا هستن ، میان خلاصه بچه ها کارُ جمع میکنن اما خدا نکنه مادر وقتی از دنیا بره بچه ها از آب و گل درنیومده باشن .. اصلاً اگه تو بسترم میوفته خدا کنه دخترش سن و سالی داشته باشه .. هی میومد میگفت فضه یعنی یه نفر نیست بیاد درِ این خونه رو بزنه .. ما چقدر غریبیم ..

چه رفته است به دیوار و در که تا امروز

به نام تو ، در و دیوارِ خانه میلرزد ..

چه دیده در که پیاپی به سینه میکوبد

چه کرده شعله که با هر زبانه میلرزد

دگر نشانِ مزارِ تو را نخواهم جست

که در جواب ، زمین و زمانه میلرزد

دیگه معطلتون نکنم .. بی بی جانم .. فرمودن برا مادرِ ما آه بکشید .. وقتی گریه میکنید دنبالۀ گریه تون آه بکشید .. آهُ معمولاً برا جوون میکشن ... آی مادرِ جوان .. چه خبره این روزا خونۀ علی ؟.. بچه ها این روزا هر کدوم یه گوشه زانو بغل میکنن .. روزایِ آخر فرمود فضه دیگه پرستاریِ فاطمه با خودمه .. خودش دورِ خانومش میگشت .. سرِ فاطمه رو به زانو میگرفت ..

نمازِ نافله خواندی ولی قیام نداشت

میدونه اهلِ مدینه کسی سراغِ این خونه نمیاد .. این روزایِ آخر تا درِ خونه رو میزدن میگفت فضه بیا کمکم کن .. میخوام خودم درُ رو علی باز کنم .. منو ببینه غم هاش یادش میره ..( این صحنه ها رو دیده که اینجور حرف میزنه ..

نمازِ نافله خواندی ولی قیام نداشت

چرا به حرمتِ من این همه قیام کنی؟

 قربونِ نفس زدن هاتون .. این نشونۀ عشقِ .. قیامت میگی من برا حُسینت گلومو زخم کردم .. بی  بی جان انقده ازم بر میومد .. حالا بگم صدا ناله ت بلند شه :

تو مثلِ اهلِ مدینه زمن نگردان رو ..

که فارغم زدو عالم به یک کلام کنی

 

ای کتابِ عشقِ من بسته نشو

مثلِ مردم از علی خسته نشو

رفتنت خانه خرابم میکند

ماندنت چون شمع آبم میکند

ای که با من بسته ای لب از کلام

پلک بر هم میزنی جایِ سلام

لبانش می خورد بر هم صدا اما نمی آید

پر شکسته این چنین پرپر نزن

تازیانه بر دلِ حیدر نزن

صحبتی کن ای همه داراییم

رحم کن زهرا بر این تنهایی ام

جانِ زهرا روزِ من را شب نکن

چادرت را بر سرِ زینب نکن

امام صادق فرمود هی مادرِ ما از هوش میرفتُ روزایِ آخر به هوش می آمد پرستارم که خودِ علیِ .. سر و رو زانو گرفته ..

فاطمه چشمانِ خود را باز کرد

با زبانِ دل سخن آغاز کرد

کی همیشه همنشینِ فاطمه

 ای امیرالمومنینِ فاطمه

ای که غم ها را عسل کردی علی

گو چرا زانو بغل کردی علی؟

ای که بر عرض و سما هستی امیر

جانِ زهرایت سرت بالا بگیر

این دلِ غم دیده را هم زنده کن

جانِ من یک بارِ دیگر خنده کن

آنکه باید دل غمین باشد منم

دل غمین و شرمگین باشد منم

خواستم یاری کنم اما نشد

ریسمان از دست هایت وا نشد

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1371 زمان : نظرات (0)

شفیعه ای که شفا می دهد، جواب شده است

فَلَک به رویِ سَرِ مرتضی خراب شده است

نفس کشیدنِ زهرا، چقدر قیمتی اَست

که قَدرِ جانِ علی، هر نفس حساب شده است

گفتن:بابا! مادر مُرد...روای میگه: از خونه تا مسجد راهی نبود،اصلاً تو هم بوده،هی علی می خورد زمین، هی بلند میشد...وارد حجره ی فاطمه شد،دید پارچه ای کشیدن رو صورتِ زهرا...زینبین هر کدوم گوشه ای نشستن،زینب و اُم الکلثوم دارن میلرزن...اومد بالا سر زهرا نشست،پارچه رو کنار زد...فاطمه جان!...

برای صورتِ او بَرگِ گُل ضرر دارد

همان کسی که به او حورا خطاب شده است

از امام صادق علیه السلام پرسیدند:آقاجان! چرا به مادرِ شما گفتند: اِنسیَّةَ الحورا ؟ فرمود: حوریه توی بهشت اگر برگ بهشتی از درخت جدا بشه،تو آسمون بچرخه...از کنارِ صورتِ حوریه رد بشه،صورت حوریه کبود میشه...

چقدر لطیفِ...اون وقت اون نامرد سیلی هاش مشهور بوده،در عرب میشناختنش،اون وقت شما تصور کنید این نانجیب،دست های بلند،قلبش پر از کینه، حالا زهرا رو تنها گیر آوُرده...

مهریه ی فاطمه را شَرمِ مرتضی پرداخت

برای دادن مهرش، چقدر آب شده است

دلیل شرم علی، بال زخمی زهراست

دلیل شرم علی، قصه طناب شده است

همچین که پارچه رو کنار زد،زینب داره می بینه،دو تا دستای کوچیکش را گذاشت رو صورتِ مادر تا بابا صورت رو نبینه،هفتاد و چند روزِ زهرا رو گرفته...دستای کوچیک زینب رو علی گرفت،عزیزِ دلِ بابا، تو فکر کردی بابا خبر نداره؟

 علی سَرِ فاطمه رو گذاشت رو زانوش،دخترِ رسول الله! دید جواب نمیآد...مادرِ حسن و حسین! دید جواب نمیآد...رمز و کلیدِ قفلِ زبون فاطمه یه کلمه است،زهرا! من علی ام....تا گفت: من علی ام،چشمای زهرا باز شد...دید علی نشسته،قطره قطره اشک های چشمِ علی رویِ صورت فاطمه...زهرا با همون دستِ شکسته، که جون نداره بالا بیاره،هی دست رو میخواد بالا بیاره،اما دست می اُفته،بار دوم،بار سوم،امیرالمؤمنین فرمود: فاطمه! میخوای چه کنی؟ این دستِ شکسته رو اینقدر بالا نیار...دست رو برد زیرِ دست زهرا،دست رو بالا بیاره...اینقدر زهرا خانومِ،اینقدر علی دوستِ،یه بار نگفت:علی تو صورتت رو پایین بیار،اصلاً نمیخوام ببینم سرت پایین باشه،علیِ من همیشه باید سرش بالا باشه،دستِ زهرا رو آورد بالا،بالا،مقابل صورت،یه وقت امیرالمؤمنین دید انگشتای بی رمق زهرا حرکت کرد،اشکایِ صورتِ علی رو پاک کرد،علی جان!جلویِ من اینجور گریه نکن...

شبِ شهادتِ مادرِ،اما بی حسین نمیشه،بی کربلا نمیشه،رفقا وقتی علی گفت:زهرا! من علی ام،زهرا چشماش رو باز کرد،شروع کرد با علی حرف زدن،اما " لا یوْمَ کیوْمِک یا ابا عبدالله  " ابی عبدالله هرچی صدا زد:علی اکبر! من باباتم...

ای پسر من پدرِ پیرِ تو هستم

پدرِ پیر و زمین گیرِ تو هستم

سخنی گوی  دلم را خوش کن

 تو که آتش زده ای خاموش کن

بشین خونه رو آب و جارو نكن

بذار زخم پهلوت بهتر بشه

خودم  از پَسِ غربتم بر میآم

نمیخوام چشات واسه من تر بشه

می دونم پُر از درد هستی ولی

با این درد باید مُدارا کنی

دَرِ خونَمون رو عوض می کنم

می دونم چشمت به این در می اُفته یادِ محسن می کنی،می دونم...

باشه اما یه شرط داره...

دَرِ خونَمون رو عوض می کنم

به شرطی نیآیی دَرُ وا کنی

نمی تونم از كوچه مون رد بشم

چیكار كرده این كوچه با روحِ من

خجالت ازت می کشم تا اَبد

من و بسته بودند تو رو می زدند

زندگی با تو بس که شیرین بود

شور چشمان مرا نظر زده اند

مگه یادم میره زهرا جان!..

تو زمین خوردی و جماعتِ پست

خنده ها از تَهِ جگر زده اند

زندگی با تو بس که شیرین بود

شور چشمان مرا نظر زده اند

تو زمین خوردی و جماعتِ پست

خنده ها از تَهِ جگر زده اند

قلم افتاد دستِ بی هنران

رنگ شب بر رُخِ قمر زده اند

سیلی و میخ و تازیانه بر آن

صورت و سینه و کمر زده اند

اینکه میگن: مغیره و قنفذ تو کوچه بودند، نه،بخدا فقط این دوتا نبودند، بزرگشون ایستاده بود،همه میخواستن خودشون رو به رئیسشون نشون بدن...مغیره زد،قنفذ زد،خالد زد،هر سگ و شغالی از راه رسید زد...خودشم گفت: من دارم از قافله عقب می افتم...خود ملعونش هم اومد جلو...با غلاف...

بوته ی یاسِ نازنینِ مرا

دستچین نه،بلکه با تبر زده اند

اما اینا که چیزی نیست،کجا بودید کربلا،دور گودال حلقه زدند،نیزه دار با نیزه میزنه،..... "أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیب..." آقا رو به رو خوابوند، "أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَری..."حسین....

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 931 زمان : نظرات (0)

کم نکن سایۀ لطفت زِ سرم آقاجان

گرچه من جنس خرابم، بخرم آقاجان

آنقدر فکر و خیالم شده دنیا دیگر

از غم و غصۀ تو بی خبرم آقاجان

*تو چقدر غریبی ما یارتیم .. تو چقدر غریبی که ما خاطرخواهتیم .. امام مجتبی علیه السلام فرمودن اگه به تعدادِ انگشتانِ دست یار داشتم قیام میکردم .. به خودت قسم تو از امام حسنم غریب تری آقا .. همه اینا الکیِ پا عمل میرسه اول خودم .. من پات نیستم .. اما به خودت قسم دوست دارم ..*

یک قدم محضِ رضایِ تو نشد بردارم

*السَّلاَمُ عَلَى الْمَهْدِیِّ الَّذِی وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأُمَمَ ..*

یک قدم محضِ رضایِ تو نشد بردارم

اصلاً انگار فقط دردسرم آقاجان

در بساط غمتان مدعی‌ام ، اما حیف

غافل از ناله و اشکِ سحرم آقاجان

پر و بالم شده زخمی ، تو بلندم کردی

کمکی کن که به سویت بپرم آقاجان

*رفیق ، رفیقی نیست که تو خوشی ها فقط باشه .. نقل کردن علامۀ امینی رحمت الله علیه که دارایِ اون سکنات و مقامات بوده ، بهش گفتن علامه این همه داری خرج میکنی ، عمرُ جوونیُ زندگیتُ همه رو تو این سفر اون سفر ، این شهر اون شهر ، این کشور اون کشور ، مدارک جمع کردی مستندات برایِ اینی که علی رو رو کرسیِ حقیقتِ خودش بنشانی ، این همه در رابطه با زهرایِ مرضیه مطلب نوشتی ، خوب اگه علامه و مرجع نمیشدی ، چی کار میکردی ؟ گفت اگه من علامه نبودمُ و مرجع نمی شدم زندگیمو تو یه توبْره میریختم میرفتم تو بیابونا ، (خُب ..) تا آخرِ عمرم گریه میکردم و لطمه میزدم برا بلایی که سرِ زهرا آوردن .. ما اصلاً چیزی نمیدونیم ..

بزار روضه مُ اینجور بگم .. یه وقت من عصبانی ام میگم فلانی پاشو برو فلانیُ بزن .. یه وقتم من عصبانی ام میام سلاحِ طرفُ بر میدارم ... نوشتن حرومی این شمشیرُ گرفت ، یه جوری زد .. بگم صدا ناله ت بلند شه .. نه با قلاف با آهنِ بالایِ غلاف یه جوری زد به زهرا ..*

پر و بالم شده زخمی ، تو بلندم کردی

کمکی کن که به سویت بپرم آقاجان

غیر این خانه پناهِ دگری نیست مرا

*رفیق تو این دورِهمی ها ، شب نشینی ها ، دید و بازدیدا شده یه بار برا امام زمان دعا کنی ، یادش کنی ؟ .. انقده بی معرفتیم ..*

غیر این خانه پناهِ دگری نیست مرا

باز کن دربه رویم ، پشتِ درم آقاجان

تا به اینجا که رسیدم مدد سلطان است

راهی‌ام کن دم ایوانِ حرم آقاجان

بعد مشهد ، سفرِ کربُبَلا می‌چسبد

یک شب جمعه بیا و ببرم آقاجان

اباصالح .. دلم یه کربلا می خواد

اباصالح .. دلم یه گنبدِ طلا می خواد

اباصالح .. دلم امام رضا می خواد

بی نام تو زهرا گره ای وا شدنی نیست

هرگز نفسی بی تو مسیحا شدنی نیست

بوسیدن دستان تو معراج رسول است

فرزند کسی ، ام ابیها شدنی نیست

اصلاً چه نیازی به پسر داشت پیمبر

نسلِ نبوی جز به تو احیا شدنی نیست

تو منحصراً بانیِ این چرخِ کبودی

در خلقت ما نقش تو حاشا شدنی نیست

دستار بسته ای که نبینم سرت شکست

جایِ شکستگی به همه جای جایِ توست

تکرارِ ضربه ها که به یک جا نمی خورد

جای قلاف بر سرُ بر دستُ پای توست

همین که درد زِچشم تو خواب میگیرد

تمام جانِ مرا اضطراب میگیرد

بیا به همسرِ خود لحظه ای تبسم کن

دلم از این همه حالِ خراب میگیرد

گشوده دخترِ تو آیه‌هایِ قرآن را

نشسته رویِ سرِ خود کتاب می‌گیرد

عوض شده است در این خانه کارها امشب

حسین پیشِ لبت ظرفِ آب می‌گیرد

خدا کند که نبینند پهلوانی را

که آستین رویِ ردِ طناب می‌گیرد

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1355 زمان : نظرات (0)

زندگی ما خزونه

علتِ گریه هامُ کی میدونه

اون غمی که دلامونُ سوزونده

مصیبتِ یه مادر جوونه

تو سرخیِ سپیده دیدی یا نه؟

مادرِ قد خمیده دیدی یا نه؟

شنیدی از مزارِ بی نشونه

اون که کسی ندیده دیدی یا نه؟

هر آدمی دلش میگیره میره پیش مادرش

دلم گرفته که  مزارشم ندیدم آخرش

حرم نداره .. چه سخته باورش

اونی که مارو میکُشه همیشه

رازِ یه  دیوار و در و آتیشه

تو اون شلوغی و تو اون هیاهو

میخوام بگم چی شد ولی نمیشه

بعد تموم ضربه ها دَر افتاد

مادرمون از نفس آخر افتاد

روضۀ امشبم همین یه خطِ

جلو چشایِ بابا مادر افتاد

مگه ندیدینش  چه غرقِ زخم شده همه تنش

میون شعله ها  یه چیزاییِ سخته گفتنش

همین که محسنُ چجوری کشتنش

همه رو کنار زد .. دید علی رو دارن میبرن .. گفت مگه زهرا مرده باشه علی رو پابرهنه میبرن .. دید چهل نفر دارن علی رو میکشن دست انداخت کمربندِ علی رو گرفت .. چنان کشید چهل مردِ جنگی رو زمین افتادن ‌.. چهل نفر رو زمین افتادن نامرد دومی کم آورد دید یه زنی که پهلو شکسته اس هر جوریه  اومده از علی داره حمایت میکنه .. حالا مردای جنگیِ منو خراب میکنی وسطِ مردم .. گفت الان یه کاری میکنم ... یه وقت دیدن وسط جمعیت نگاه کرد صدا زد قنفذ بیا ... گفت امیر چه کنم ؟.. گفت یه کاری کن دیگه قدم از قدم برنداره .. غلافُ با شمشیر بالا آورد اینقدر به بازویِ مادر زد .. اینقدر زد .. اسماءمی گفت من آب میریختم دیدم علی دست از غسل کشید هی میگه زهرا ..

چی شده آقا داد میزنی فرمودی بچه ها آروم گریه کنن .. فرمود دستم رسید به بازویِ ورم کردۀ زهرا .. وای مادر ...

 

تعداد صفحات : 7

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 16
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 341
  • آی پی دیروز : 742
  • بازدید امروز : 2,815
  • باردید دیروز : 5,435
  • گوگل امروز : 15
  • گوگل دیروز : 37
  • بازدید هفته : 30,937
  • بازدید ماه : 94,039
  • بازدید سال : 1,136,180
  • بازدید کلی : 19,642,008